چگونه مثل او شدن

5 04 2010

سلام

خدمت دوستان عزیزم و خوانندگان عزیزی که به تازگی وارد این بلاگ شدند سلام و خیر مقدم و خوش آمد می گم امیدوارم که سال خوب و خوشی را تا به این جا آغاز کرده باشید و باقی سال و عمر پر خیر و برکت خود را نیز به گونه ای که خواستار آن هستید و به صلاح شماست برایتان پیش آید.

بنده حقیر مدتی به دلیل پاره ای مشغلات کاری نتوانستم به موقع این مطالب را به روز کنم امیدوارم که در آینده این مشکلات دیگر پیش نیاید.

مرد زاهدی که در کوهستان زندگی می کرد، کنار چشمه ای نشست تا آبی بنوشد و خستگی در کند. سنگ زیبایی درون چشمه دید. آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد.

در راه به مسافری برخورد کرد که از شدت گرسنگی با حالت ضعف افتاده بود. کنار او نشست و از داخل خورجینش نانی بیرون آورد و به او داد.

مرد گرسنه هنگام خوردن نان، چشمش به سنگ گران بهای درون خورجین افتاد. نگاهی به زاهد کرد و گفت: «آیا آن سنگ را به من می دهی؟» زاهد بی درنگ سنگ را درآورد و به او داد.

مسافر از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. او می دانست که این سنگ آنقدر قیمتی است که با فروش آن می تواند تا آخر عمر در رفاه زندگی کند، بنابراین سنگ را برداشت و باعجله به طرف شهر حرکت کرد.

چند روز بعد، همان مسافر نزد زاهد آمد و گفت: «من خیلی فکر کردم، تو با این که می دانستی این سنگ چه قدر ارزش دارد، خیلی راحت آن را به من هدیه کردی.» بعد دست در جیبش برد و سنگ را در آورد و گفت: «من این سنگ را به تو برمی گردانم ولی در عوض چیز گران بهاتری از تو می خواهم. به من یاد بده که چگونه می توانم مثل تو باشم؟»

تقدیم به عزیزترین مهربان زندگیم.





مادر نمونه عشق خدا به بنده

13 06 2009

سلام

روز ولادت ریحانه وجود هستی مظهر مهر و محبت و شجاعت و غیرت سرور بانوان دوعالم حضرت فاطمه زهرا(س) و روز مادر و روز تجلیل از مقام مادر و زن مبارک.

مادر

واژه ای که در طول سال در روزها و شب ها به گونه های مختلفی بیان می شود، مامان، مادر، مامی، عزیز…

در این روزها گاه چه رنجها و خون دل های که از دست فرزندانش نمی کشد، کسی که بدون هیچ چشم داشتی حتی حاضر است از جان خود نیز بگذرد تا آسایش را برای زندگی فرزندان خود به ارمغان آورد، در مقابل در خیلی از مواقع با ناسپاسی های از جانب کسی که انتظارش را ندارد روبه رو می شود که باز با بزرگواری و شکیبایی بی وصفش آنها را تحمل کرده و یا اصلاً به چشم نمی آورد و ما در مقابل در روزی خاص درروزی که گلی معطر متولد می شود کسی که مظهر زیبایی در آفرینش و مهربانی و فداکاری است به یاد مادرانی که او را سرمشق خود قرار دادند تقدیر می کنیم.

چه خوب است که این تقدیرها و تشکرها از مقام مادر و زن در تمام روزها و لحظه ها صورت گیرد.

به یاد روزها و لحظه های که مادران ما در تمام لحظه ها مهر و محبت خود را نثار ما می کردند و حتی به اندازه پلک زدنی از یاد فرزندان خود قافل نمی شدند فکر کنید که این گوهر بی همتا نیز در روزی خاص به یاد فرزندان خود می بود.

پس بیائیم تا این چنین گوهران بی همتای را از دست نداده هر روزمان روز مادر و روز تجلیل از مقام والای زن باشد و یاد مان باشد در این بین فرقی زیادی بین پدر و مادر وجود ندارد.

به یاد روزی که قدر گنجینه های زندگی مان را بدانیم 🙂

فکر کنیم که چگونه محبت های مادر را می توان جبران کرد؟

مادر مظهر مهربانی

به ياد مي آورم هنگامي را كه كودكي ناتوان بودم آن گاه به بالينم بانويي بود كه طوق پرستاري را بگردن نهاده و از شيره جانش مرا پرورش داد تا همچون غنچه شكفته گردم.
مانند پروانه به دور من و خواهرانم مي گشت و تسليم شعله محبتي مي شد كه آن را در جان خويش احساس مي كرد. هنر او سوختن و ساختن و مهرورزيدن بود. شگفت اين بود كه با همه رنجي كه مي كشيد و با همه تلخي كه مي چشيد فقط رضاي خدا براي او مهم بود…

نمونه عشق به مادر

************

باسپاس فراوان: احمد





غروب ستاره

18 05 2009

سلام

*

**

***

****

*****

باز امشب دل آسمان گرفته است

باز امشب ستاره، از زمین رخت بسته است

باز امشب دلم غمگین است

باز امشب امیدم خورشید است…

آیت الله محمد تقی بهجت

آیت الله محمد تقی بهجت

_____________________

باسپاس: احمد





زندگی و طبیعت

16 05 2009

سلام

بچه این پست ممکنه با پستهای دیگه من کمی متفاوت باشه البته کمی هم طولانی شده که از شما پوزش می طلبم خیلی سعی کردم که پست کوتاه بشه ولی نشد که بشه ولی حوصله کنید و بخونید و حالش و ببرید.

مسائل زیادی در دنیای پیرامون ما وجود داردکه انسان های مختلف با آن دست به گریبان هستند و هرکسی برای آن راه حل های می جوید حال این راه درست باشد یا نه اینکه این راه به دیگران ضرر برساند یا نه بسته به تصمیم ما دارد که نوع تصمیم گرفتن با توجه به طرز فکر آنها و دیدشان نسبت به اطرافیان و جهانِ پیرامونشان و خیلی چیزهای دیگر که بی دلیل با آن تصمیمی نیست که ما می گیریم،  به نظر من درست ترتصمیم آن است که باعث عذاب و زحمت دوستان و آشنایان دیگر مردمان نشویم.

یکی از چند تصمیم مهم زندگی هر فرد که ممکن است در تمام عمر وی یک بار اتفاق بیفتد انتخاب شریکی برای ادامه راه زندگی می باشد، البته هر انسانی درزندگی  تصمیم های زیادی میگیرد(تصمیم کبری یادتونه) اما یکی دوتا تصمیم در زندگی هست که خیلی خیلی مهم است که شاید جایگزینی نداشته باشد یا اگر هم به خواهد در تصمیم خود تجدید نظر کند ممکن است به طرفین صدمات مختلف روحی و جسمی وارد شود، شاید خیلی از شماها به این اعتقاد داشته باشید که راهی را که به اشتباه رفته اید می توان به راحتی برگشت و از نوع ادامه داد ولی بعضی از این بازگشتها خسارات جبران نا پذیری را به همراه دارد که شاید هیچ وقت جای جبران کردن آن پیش نیاید، پس همونطوری که همیشه میگن پیشگیری بهتر از درمان است.

یک راه پیشگیری فرهنگ کهن ما ایرانی هاست همان فرهنگ اصیلی که در اکثر خانواده ها به چشم می خورد، راه دیگر آموزه های دینی مان است ولی بهتر است که جهت استفاده از دین از تمام موارد آن پیروی کنیم نه آنجاهای که صرفاً به نفع ما بوده و برای ما دارای سود فراوان است و آنجایی که برای مان ضرر دارد را انجام ندهیم که همین صلیقه ای بر خورد کردن در این امر خود باعث به وجود آمدن مسائل دیگری در سطح جامعه و خانواده است که فعلاً جای بحث آن در این متن نیست، راه دیگر استفاده نکردن کورکورانه از الگوها و نسخه های خوش آب و رنگی است که برای مان می پیچند و آنرا با یک سری کلمات پرحجم و زیبا زینت میدهند تا ظاهر زشت آن در زیبای واژگان زیبا مخفی شود و حال با تمام این حرفها اگر برایمان جذاب بود به راحتی این مسائل را قبول نکنیم و کمی هم تحقیق را چاشنی آن کنیم که حداقل بعد بتوانیم از آن کا رو تصمیم خود دفاع کنیم.

البته زیاد هم لازم نیست که راه دور برویم همین طبیعت اطرافمان کلاس درس بزرگی است که فقط کمی دقت می خواهد و دیدن، مسئله ای که خیلی از ما ها روی اون ضعف داریم یعنی در مورد اون چیزی که می بینیم هیچ فکر نمی کنیم و اگر هم کمی فکر همراه اون باشه یک سری پیش داوریها مانع برداشت صحیح از موضوع می شود.

یادتونه دوران ابتدائی تو یکی از این درسهای کتاب فارسی در مورد مورچه ای که چند ده بار یک دانه گندم رو می خواست ببره بالای دیوار و هر بار در نیمه راه گندم به زمین میافتاد و او دوباره از اول این کار رو انجام داد تا بالاخره موفق شد که دانه را به سلامت به بالای دیوار برساند و درسی که آن مرد خرابه نشین از این دیدن گرفت و همین مسئله به نظر ساده و بی اهمیت باعث تحول در زندگی وی شد و با سعی و تلاشی که انجام داد توانست زندگی خود را دگرگون کند، شاید بگوئید که این ها همه داستان است اما تمام داستانهای که میشنویم در گوشه ای از این کره خاکی در حال اتفاق افتادنه.

تابه حال به اطرافمون نگاه کرده ایم، در طول شبانه روز خیلی چیزها از جلوی چشمان مان میگذرد اما کدام یک از این موارد را میبینیم آیا شده مسئله ای را که دیده ایم یا شنیده ایم را در زندگی خود به کار بندیم آیا شده بدون جبهه گیری از حرف بزرگترها پای تجربیات و راهنمایی آنها بنشینیم البته روی سخن من بیشتر جوان ها هستند البته من خودم هم جوان هستم و درخیلی از این موارد این نکات را نادیده گرفتم که این امر بیشتر از روی غفلت و فراموش کاری بوده، اما اکنون سعی میکنم که کمی این فراموش کاری و عجول بودن در تصمیم گیری ها را کنار بگذارم قصد نصیحت و پند دادن هم ندارم چون کوچکتر از این حرفهام البته عزیزانِ وب نگاری  که مرامی شناسند و می دانند که گاهی از مواقع حرفهای را که روی دلم سنگینی می کند را می نویسم.

می خوام یه مثال از مخلوقاتی بزنم که در اطرافمان به راحتی و خیلی زیاد به چشم می خورند و به قدری به ما نزدیک هستند که گاهی آنها را نمی بینیم و اون چیزی نیست جزء (پرندگان)

شاید خیلی از ما ها فکر می کردیم که ازدواج و انتخاب همسر و یا نوع انتخاب مخصوص انسانها می باشد و در دیگر موجودات زنده همچین امری صادق نیست و آنها در این زمینه بی قید و شرط بوده و باری به هرجهت و صرفاً برای ازدیاد نسل و از روی قریضه به جفت گیری می پردازند، هیچ می دونستید که پرندگانی که خیلی از ما ها اونها رو بی ارزش و بدور از احساس می دونیم از ما انسانها با احساس تر و منطقی تر با این موضوع بر خورد میکنن می خوام کمی در مورد طریقه انتخاب جفت براتون نوضیح بدم.

هر دسته ازپرنده گان برای انتخاب جفتِ خود راه و رسم و سنتی دارند و برای اینکه پرنده ماده به پرنده نر جواب مثبت بدهد او باید خود را و توانمندیهای خود را به وی معرفی کند و در نهایت بتواند خود و توانایهای خود را به او ثابت کند و به اصطلاح پرنده ماده باید بداند که پرنده نر چند مرده حلاج است.

آیت

مثل ما آنها نیز ابتدا از خواستگاری شروع می کنند، (شما من و به غلامی قبول می کنید) 🙂 خواستگاریشان به گونه های  مختلف است مثل صداها و آوازهای که از خود در میاورند یا زیبایی های نهانی که در پوشش انها یا همان رنگ بندی پرهای شان است که با حالت های خاص زیبای خیره کننده ای را به نمایش می گذارند و پروانه وار به دور ماده می چرخند تا توجه ماده را به خود جلب کنند، همون کارهای که خیلی از ماها انجام میدیم با نوع پوشش و آرایش و عطرهای که استفاده میکنیم تا مورد پسند جنس مخالف قرار بگیریم.

بعداز این مرحله که پرنده نر مورد توجه و پسند پرنده ماده قرار گرفت مرحله تحقیق در مورد مسائلی که پرنده نراز خود به نمایش گذاشته است می رسد نوع پختگی در صدا و آواز، پرواز به همراه مانورهای هوای و تمام آن کارهای که برای جلب توجه پرنده ماده انجام داده را باید به آن پرنده ثابت کند، جالب است حتی لانه ساختن استحکام لانه نوع مصالحی که برای ساخت آن استفاده شده تزئینات  داخلی آن حتی پرنده ماده برای تست لانه با پا و منقار به جان لانه میافتد تا ببیند که پرنده نر تا چه اندازه در ساخت لانه کوشا بوده و انواع هنرها و مدل های مهندسی را در آن رعایت کرده….

حرف و نشانه در این رابطه زیاد است می خواستم در مورد ماهی ها هم بنویسم که دیگه خیلی طولانی میشد انشاءالله دفعات آینده

ولی ما نسانها به خیلی از موارد بی توجه بوده با اولین ابراز محبتی دیگر به هیچ چیز دیگر فکرنمیکنیم و چیزی را نمی بینیم و آنگاه احساس است که تصمیم میگیرد…

حالا بهتر نیست ما جونها کمی هم از این موجودات درس بگیریم حرف پدر مادر و استاد و روحانی و جامعه رو که قبول نداریم حداقل کمی به این موجودات نگاه کنیم و یاد بگیریم دوستانی که به هر ذلتی تن میدن به خاطر این که آقا مادیگه تحمل نداریم و نمیتونیم و این قریضه است و این حرفها البته اینها درسته و کسی وجود این نعمت و قریضه رو انکار نمی کنه و نباید قصد سرکوب آن را داشته باشیم ولی حرف چیز دیگری است، انسان به گونه ای خلق شده که هر کاری را که بخواهد میتواند انجام دهد و نمیتونیم از زیر کارهای که انجام میدهیم شانه خالی کنیم متاسفانه در حال حاضر هم در جامعه ما انواع رابطه بین دختر و پسر به صورت آزاد در بین عده ای از جوانان پذیرفته شده است بی خبر از این که چه برسر خود و جامعه می آورند آنهم به خاطر لحظه ای و لذتی پس ای دوست عزیز،  دختر و پسر خوب ایرانی بیایم برای خودمون عفت پیشه کنیم انسان مقامی بالاتر و والاتر از حیوانات دارد ولی زمانی که پای احساس پیش میآید چشم ها را میبندیم و خام حرفها و احساسات شده و تصمیمات خوبی نمی توانیم بگیریم.

ببخشید اگر طولانی شد ممنون که حوصله کردید و تا انتها مطالعه کردید، راستی در این مطلب قصد توهین به کسی رو نداشتم فقط می خواستم بگم با کمی صبر می تونیم تصمیمات بهتری بگیریم.

دکتر کهرم

دکتر کهرم

______________________________

این چند روزه چیزهای دور و برم دیدم که خیلی ناراحتم کرد، چند روز پیش هم یه برنامه تلویزیونی دیدم که مهمان برنامه آقای دکترکهرم بود و این مطالب با توشیحات خیلی بیشتر و زیباتر در مورد پرندگان رو از زبان ایشون شنیدم که برام خیلی جالب بود بعدش هم که به فکر نوشتن این پست افتادم خیلی وقت بود می خواستم یه همچین پوستی رو بذارم که نشد تا الان، امیدوارم که مورد پسند شما باشه .

باسپاس: احمد





مستندِ درس زندگی

26 04 2009

سلام

تا به حال شده که پای این مستند های که در رابطه حیات وحش تهیه شده بنشینید برنامه های خیلی مهیجی هستن البته شاید برای عده ای این گونه باشه و برای خیلی ها هم ترسناک و خیلی از افراد هم اون رو نگاه نمیکنی در کنار پخش ان مستندها گاهی هم از چگونگی تهیۀ یک همچین مستندی برنامه ای به صورت پشت صحنه تهیه میکنن که شامل چگونگی شکل گرفتن این برنامه ها و مراحل تهیه آن و یا حتی مشکلات و خطراتی که در این راه برای آنها پیش میاید پخش میشود.

خیلی خوب میدونید که تهیۀ یک تصویر شاید ماه ها طول بکشد تا حیوان مورد نظر راپیدا کرده و در جای خود را استتار کنند تا بتوانند از زندگی طبیعی آن حیوان مورد نظر فیلمی تهیه کنند، البته عده ای هم جان خودشون رو برسر این کار میذارن و بدون این که بتونن اثری رو از خودشون به ثبت برسونن به پایان پروژه کاریشون میرسن.

یادمه یک روز آقای ایرانلو که یکی از ایرانگردان خوب و باتجربه ایراان هستند که کارهای زیادی هم از ایشان در این زمینه ها به طور مستند پخش شده در تلویزیون ظاهرشد اونهم با دستی که به گردنش آویزون بود دلیلش هم این بود که زمانی که برای تهیۀ یک فیلم مستند در مورد بزهای کوهی و قوچ های ایرانی به کوهستان رفته بود یک قوچ بسیار زیبا رو در شرایطی بسیار ایده آل میبینه و بعداز گرفتن چند عکس به آرامی به آن حیوان نزدیک میشود تا عکسهای بهتری بگیرد و در مرحله بعد که دیگر خیلی نزدیک شده بود و حیوان هم که حضور وی را حس کرده بود به سمت او حمله ور شد که در این حمله ایشان از ناحیۀ دست دچار شکستگی شدند.

این فقط یکی از خطرات احتمالی بود که برای این مستند ساز محترم پیش آمد ممکن بود اتفاقی بدتر از این برای وی رخ دهد.

ماجرا از آنجا آغاز شد که خانواده ای برای گذراندن تعطیلات و تفریح به کنار رودخانه یا دریاچه ای میروند در حین فیلم برداری از محیط اطراف متوجه تعدادی شیر در آن طرف آبگیر میشوند بعداز چند لحظه سه گاومیش که به صورت یک خانواده جهت رفع تشنگی به سمت آبگیر می آمدند نظر آنها را به خود جلب کرد.این گاوها که ظاهراً به صورت خانواده بودند یعنی یک گوساله به همراه دو گاومیش بالغ زمانی که به آبگیر نزدیک شدند مورد هجوم شیرها قرار گرفته و شیرها توانستن در آب گوساله را متوقف کرده و او را به دندان گرفته در این زمان پدر مادر آن گوساله به خاطر حمله چند شیر دیگر به آنها از آن محل دور شدند در همین زمان از درون آب یک تمساح به سمت شیرها و گوساله حمله ور شد تا شکار شیرها را از دهان آنها بیرون بکشد و دلی از قضا در بیاورد که شیرها با مهرتی خاص خود و شکار را از دهان تمساح نجات دادند بعداز بیرون آمدن شیر و شکار از آب خانواده آن گوساله به همراه گله ای بزرگ برای نجات آمدند اما به نظر میرسید که دیگر کار از کار گذشته باشد آنها به آرامی شیرها را محاصره کردند و به آرامی انسجام شیرها را برهم زدند و یک به یک به آنها حمله کردند و آنها را از آنجا دور کردند ناگهان همه در کمال تعجب دیدم که گوساله تکان میخورد و زنده است و میتواند حرکت کند با حمله یک گاومیش به شیری که روی آن گوساله نشسته بود و با پرتاب کردن آن به سمت دیگر گوساله نجات پیدا کرد و به داخل گله خود رفتو بقیه شیرها نیز با حمله گله پراکنده شدن.

گاهی گروهی حرفه ای روزها و ماهها با صرف هزینه های بسیار و دستگاهها و امکانات بسیار پیشرفته در انتظار به تصویر کشیدن لحظه کوتاه از رفتارهای طبیعی یک حیوان به انتظار مینشینند گاهی هم یک خانواده با یک دوربین معمولی لحظاتی را ثبت میکنند که شاید در هیچ جای دیگری نتوان دید.

کشمکش برسر بقاء و زندگی حمایت از خانواده هم نوع طمع به مال و دارائی دیگران و این که خودت برای به دست آوردن آن هیچ تلاشی نمیکنی و میخواهی از دست رنج دیگران به نفع خودت استفاده کنی این که اگر عده ای یا گروهی پشت هم باشند حتی قویترین نیروی حاکم هم نمیتونه براونها غلبه کنه.

ظاهراً این صفات بین انسان و حیوان مشترک است و ما چیز زیادی از حیوانات کم نداریم ما هم تقریباً همین صفات را در خود داریم می توانیم خوب باشیم و بد این بسته به خود است میتوانیم با دیگران مهربان باشیم و حس درنده خوی خود را فراموش کنیم می توانیم بجای اینکه باری بر دوش هم نوع خود باشیم حامی وی باشیم و باری از دوشش برداریم میتوانیم مرحمی باشیم بر دل خسته و زخمیش یا عکس آن عمل کنیم و خود نیز زخمی بر بدن رنجورش وارد کنیم و بی تفاوت از کنار این موضوع بگذریم مثل اینکه اتفاقی نیفتاده و یا گاهی از آن افراد پلی برای پیشرفت خود و طرقی در کار استفاده میکنیم البته از این ماجرا درسهای فراوانی میشه گرفت و این برمیگرده به تک تک ما و دیدمان نسبت به این موضوع، باشد که بهترین برداشتها را از این موضوع داشته و برای بهبود زندگی از آن استفاده کنیم.

——————————–

باسپاس احمد

منبع : برنامه مستند واقعی از شبکه دوم سیما





ایمیل به همسر پس از مرگ

14 04 2009

سلام

امیدوارم که از خوندن این پست لذت ببرید و لذت بیشتر رو زمانی میبرید که خودتون رو به جای شخصیت های در این ماجرا بذارید، که لذت این مسئله خیلی بیشتر میشه.

داستان از اونجای شروع میشه که آقای خانواده تصمیم میگیره که قبل از رفتن تمام خانواده به سفر به شهر مورد نظر رفته و مقدمات سفر خانوادش رو در اونجا فراهم کنه، این شما و ماجرای به وجود اومده…

روزي مردي به سفر ميرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه ميشود که هتل به کامپيوتر مجهز است . تصميم ميگيرد به همسرش ايميل بزند .

نامه را مينويسد اما در تايپ ادرس دچار اشتباه ميشود و بدون اينکه متوجه شود نامه را ميفرستد .

در اين ضمن در گوشه اي ديگر از اين کره خاکي ، زني که تازه از مراسم خاک سپاري همسرش به خانه باز گشته بود با اين فکر که شايد تسليتي از دوستان يا اشنايان داشته باشه به سراغ کامپيوتر ميرود تا ايميل هاي خود را چک کند .

اما پس از خواندن اولين نامه غش ميکند و بر زمين مي افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش ميرود و مادرش را بر نقش زمين ميبيند و در همان حال چشمش به صفحه مانيتور مي افتد:

گيرنده : همسر عزيزم
موضوع : من رسيدم

ميدونم که از گرفتن اين نامه حسابي غافلگير شدي . راستش انها اينجا کامپيوتر دارند و هر کس به اينجا مي آد  ميتونه براي عزيزانش نامه بفرسته .

من همين الان رسيدم و همه چيز را چک کردم . همه چيز براي ورود تو رو به راهه . فردا ميبينمت . اميدوارم سفر تو هم مثل سفر من بي خطر باشه .
واي چه قدر اينجا گرمه  !!

عکس های زیر تزئینیه یک وقت دلتون رو خوش نکنید که از این خبرهاست نه اصلاً از این خبرها نیست

فکرش و بکن اگه قبرهامون با این امکانات بود

این همون آقاست در حال زدن ایمیل

این همون آقاست در حال زدن ایمیل

آخر امکاناته ها

ایول برق هم داره

ایول برق هم داره

_______________________________

منبع:عصر ایران

باسپاس

احمد





راه زندگی

11 04 2009

سلام

امروز قصد دارم  چند جمله ای از اندیشمندان کشورهای مختلف بنویسم امید که این جملات کمی ما رو به فکر ببرد و اندیشه ای کنیم در گذشته، حال و آیندۀ خود و راه گشای زندگی یمان باشد.

آلبر کامو(فیلسوف):ترجیح می دهم طوری زندگی کنم که گوییخدا هست و وقتی مُردم بفهمم که نیست، تا این که طوری زنگی کنم که انگار خدا نیست و وقتی مُردم بفهمم که هست.

*اگر همیشه در جستجوی این هستی که خوشبختی شامل چیست، هرگز خوشبخت نخواهی شد و اگر دنبال معنای زندگی هستی، هرگز زندگی نخواهی کرد.

*انسان در سی سالگی باید خودش را مثل کف دستش بشناسد.دقیقاً تعداد عیب و نقص ها و توانائی های خود را بداند.بداند تا چه اندازه می تواند پیش رود و شکست های خود را پیش بینی کند و چیزی باشد که واقعاً هست و در صدر همه چیز، تمام این چیزها را قبول کند.

ویکتورهوگو(نویسنده):جنگ داخلی؟یعنی چه؟مگر جنگ خارجی هم دارد؟آیا مگر هر جنگی بین مردم، بین برادران واقع نمی شود؟

یوهان ولفانگ فون گوته(شاعر):اگر خدا مرا جور دیگری می خواست، جور دیگری خلق می کرد.

*انجام کارهایی که دوست داریم زندگی را متبرک نمی کند.بلکه دوست داشتن کارهایی که باید انجام دهیم آن را متبرک می کند.

*رفتار یک انسان، آینه ای است که او چهرۀ خود را در آن نشان می دهد.

ارنست همینگوی(نویسنده):پایان زندگی همه انسانها یک جور است. فقط جزئیات زندگی و مرگ آنهاست که یکی را از دیگری متمایز می کند.

*تنها چیزی که تا به حال توانسته است یک روز را خراب کند، مردم بوده اند. مردم همیشه خوشحالی را محدود کرده اند، جز چند نفر انگشت شمار از آنها که به اندازۀ خود بهار خوب بوده اند.

_________________________

امیدوارم که این مطالب مورد پسند شما بوده و باعث بهبود زندگی حال و آینده مان گردد.

یه تشکر ویژه از تمام دوستان وبلاگ نویسم به خاطر همراهی همیشگی شون.

با سپاس احمد





تعطیلات نوروز

5 04 2009

سلام

مبین به سیب زخندان که چاه  در را،هست  / کجا همی روی ایدل بدین شتاب کجا

امیدوارم که سال خیلی خوبی رو شروع کرده باشید. همونطوری که می خواستید و انتظارش رو داشتید همراه با خیر و برکت و شادی همراه با آرزوهای خوب و خوش با بهترینهای که هرکس میتونه برای خودش و خانواده آرزو کنه.

flower

برای من چنین نبود اوج به هم ریختگی برنامه هام بود و به وقوع پیوستن یک سری از اتفاقات تلخ و شیرین که انتظار بعضی هاش رو داشتم و فکر یک سری از اتفاقات رو هم نمیکردم خلاصه این ایام برای من و اطرافیانم خیلی سخت و دشواربود و امیدوارم که اتفاقات تلخش برای هیچکس تکرار نشه، ولی در کل روزهای پراز خاطره را پشت سر گذاشتم خاطراتی که فکر نکنم هیچ وقت از ذهنم پاک بشه البته دربه وجود آمدن بخش کوچکی از این اتفاقات ناخوشایند بی تقصیر نبودم اما میتونست اینگونه نباشه.

خلاصه این اتفاقات چندان هم بی تاثیر نبوده الان که فکر میکنم میبینم که تجربۀ خیلی خیلی گران قیمتی به دست آوردم اگر این اتفاق برای من پیش می آمد و یا در زمانی که در موقعیتی این چنین نبودم و فرد دیگری با یک سری تعهدات دیگر بودم چه باید میکردم ولی خدا رو شکر و ازش ممنونم که راه پیشگیری رو به من نشون داد تا از بروز این چنین اتفاقات که ممکن است برای من یا هر کس دیگر پیش بیاد جلوگیری کنم.

این روزها روزهای خوبی است پراز خیر و برکت و تجربه های شیرون و تلخ ولی در مورد این موضوع هر اتفاقای که پیش بیاد دلم روشنه و نگرانی چندانی ندارم.

چندی پیش کاوه (لابدان) خودمون یه پست داشت با این موضوع (ای کاش زندگی دکمه Ctrl+Z داشت) الان این جمله رو میفهمم. واقعاً ای کاش میشد بازدن یه دکمه زندگی رو تا اونجای که دلمون میخواد به عقب برگردونیم ولی افسوس که چنین نیست.

بشد که یاد خوشش باد روزگاروصال  / خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

spring

————-

پ.ن

فکرکنم اگر ما ها یعنی همین افرادی که در طول شبانه روز بارها و بارها با هم برخورد میکنیم مهم هم نیست که کجا باشه ممکنه تو تاکسی باشه یا مغازه، پیاده رو، دانشگاه، بیمارستان و هزار و یک جای دیگه که خودتون بهتر میدونید فقط کافی کمی باهم مهربون تر باشیم و همه چبز رو به طور خود خواه هانه فقط برای خودمون نخوایم دونیای خیلی خوبی خواهیم داشت.

به امید روزی که برای هم و با هم زندگی کنیم، مهربان در کنار هم.:)

باسپاس: احمد